4 ماه و بیست و هفت روزگی گل دخترم!
سلام مامانی ماشالا به دخترم مامان شماره معکوس شروع شده دیگه داری میری تو 6 ماه الان که دارم این مطلب رو برات تایپ میکنم خوابیدی تو تختت. قبلش تو بغلم بهت شیر حسابی دادم همون جا در حین شیر خوردن خوابیدیمامان یعنی عاشقتم مامان میدونی یعنی عاشق همه حرکاتت مخصوصا وقتایی که موقع شیر خوردن بهم خیره میشی خیلی حالت جدی بعد اگه من نگاهم این ور اور ور باشه همون جوری خیره میمونی تا من نگاهم بهت بیوفته واقعا صحنه جالبیه جالب ترش اینه که وقتی تازه نگاهم بهت میوفته من لبخند بزنم شما لبخند میزنی میدونی مامان اصلا دلم میخواد تو همین سن بمونی همش میخوام از حالات و حرکاتت لذت ببرم مامان این روزا مخصوصا چند روز اخیر ورجه ورجه هات بیشتر شده. اصلا آروم و قرار نداری . خیلی هیجانی میشی. حرص میزنی تو همون حالت دستاتو مشت میکنی اصلا قیافت دیدنیه مامان شیر خوردنت هم یه خورده عوض شده. نوک ممه های منو با لثت گاز میگیری یه دفعه بهت میگم باران ول کن میگم شیطون تر شدی میفهمین عزیز دلم خدا تورو برا من و بابایی نگهت داره یهنی انقد تو بامزه ای مامان دیروز تو کریرت نشوندمت کمربندتتو نبستم یه لحظه رفتم آشپزخونه چایی داشتم میریختم شما دمر رو افتادی یهنی من فقط گفتم یا ابوالفضل. واقعا خدا رحم کرد در همون حین که من به طرفت تند تند داشتم میاومدم بابایی هم که مشغول درس خوندن بود در اتاق رو سراسیمه وا کرد اومد طرفت. شما بیشتر از صدای من ترسیدی تا از افتادن باید دیگه از این به بعد بیشتر مراقبت باشم تاج سرم