7 ماهگی باران
سلام قند عسلم مدتیه نتونستم بیام وبتو آپ کنم. امروز شما خوابی گفتم بیام
از خودتون بگم براتون شیطون شدی دختری که تا تا 6 ماهگی آروم بود این روزها خیلی هیجانی شده آروم و قرار نداره از دیوار راست میخواد بره بالا حیف که نمیتونی راه بری وگرنه دیگه مامانت دیگه حریفت نمیشد با اینکه خیلی خوب میشینی ولی هنوز چهار دست و پا نمیری الان سعی میگنم دمرت کنم یه خورده ظاقتت بیشتر شده ولی حرکت نمیکنی به سمت جلو شاید شما از اون بچه هایی باشی که یک راست میری سراغ راه رفتن والا نمیدونم شاید الان آخرای هفت مای که دارم این مطالب رو برات مینویسم خیلی بزرگ تر شدی و البته خانم تر فقط بغل رو دوست داری. مینشونمت که با اسباب بازیهات بازی کنی بی طاقتی میکنی یا باید کنارت بشینم اگه پاشم شما هم دستاتو میاری بابا که منو بغل کن ببر. کلا به کارام نمیرسم همش خوابالودم ولی هر لحظه خدارو به خاطر وجودت شکر میکنم عزیزمواقعا شیرینی
چند روزیه که موقع نشستن خودتو عقب جلو میبری خیلی باحالی مامان عاشقتم
صبح ها بهت حریره بادوم میدم شب ها سوپ. بعضی وقتا که حوصله نداشته باشم بهت به جای حریره بادوم سرلاک میدمبابایی برات تو عید سرلاک گندم خرید . چون تو عید وقت نداشتم براتون غذا درست کنم سرلاک میدادم
حمام عیدی فرشته کوچولوی ما
باران بعد حمام عیدی
باران کنار سفره هفت سین. باران خانم اولین عیدت مبارک گل گلی
لب و لوچه باران هم در حال خوردنهحتی پیشبند باران
قیافه شاد باران بعد نشستن تو روروک
باران بعد از دقایقی کاملا بی قرار یعنی بیاین منو بیرون بکشین