چهارماه و نیم شدنت مبارک!!!
سلام کوچولوی دوست داشتنی مامان
دختر عزیزم امروز امروز چهار ماه و نیمت شده. امروز صبح که بیدار شدی یه قلت کوچولو زدی بعدش هم دمر شدی فرشته کوچولوی مامان البته چند وقت پیش هم قلت زده بودی ولی این دفعه توجهم رو بیشتر جلب کردی
گل دخترم هر روز داری بزرگ تر میشی و خانم تر مامان یادش بخیر اون موقع ها همون اوایل که به دنیا اومدی زیاد بلد نبودی شیر بخوری تموم نوک سینمو زخم کردی خیلی دوستت داشتم خیلی درد کشیدم همش آه میکشیدم ولی حاضر بودم با همون درد بهت شیر بدم . قطره چشمی ویتامین Ad میزدم .دل نداشتم برات البته هنوزم ندارم حالا دیگه حرفه ای شیر میخوری ماشالا ماشالا هزار ماشالا
یادش بخیر اون موقع ها که 1 ماهه هم شدی بازم خوب نمیخوری فک کنم به خاطر این بود که یکی دوباری که مجبور شدم شیرمو تو شیشه بهت بدم این طوری شده بودی دخترکم اعصابم بهم میریخت تموم وجودمو ترس برمیداشت ولی من تسلیم نشدم هم چنان تلاش میکردم
اینجا شما بعد اینکه قلت زدی دمر شدی از رختخوابت اومدی بیرون
این عکس امروزت دختر تف تفی من آخه دخترم چقد آب دهن میریزی همش باید لباساتو عوض کنم
همین طور که اسباب بازی در دستش بود خوابش برد
باران داخل سبد حصیری که از خونه مامان بزرگت ( مادر بابایی)آوردم
اینم عکسای شب قبلش که تازه برده بودمت حموم. الان یه روش جدیدی برا شستنت پیدا کردم به این صورت که اول شمارو میزارم تو کریر داخل حموم پیش در حموم بعد همون طور که شما پیش منی و من خاطم جمع هست اول خودمو میشورم شمام اصلا صداتون در نمیاد بعد لباساتون رو در میارم شمارو میشورم دیگه این شکلی خیالم راحته
اینم قبل حمومتونه که تکیه دادی به مبل. البته زمانش کوتاه بود
بدون کمک نشستی
اینجا داری میوفتی
اینجا دیگه رسما افتادی
هوم چه خوشمزست
اینم پیمان اخوت که من و دخترم باهم بستیم
باران جونم حالا دست مامانی رو ول کن