شروع 30 هفتگی باران طلا روز سه شنبه17 تیر ماه
سلام عزیزم قربون اون پاهای کوچولوت برممامان این روزها خیلی دلش برات تنگ میشه تو نازدار مامانی مامان همش تو خونه برات لالایی میخونه همش شمارو پیش خودش تصور میکنه نمیدونم چه شکلی هستی ولی هرشکلی هم باشی واسه مامان و باباجونیت عزیزی بابایت میگه کی باران میاد بیرون ما ببینیمش چه شکلیه منم بهشون میگم نگو این حرفو یه وقت دیدی باران خدایی نکرده عجله کرد آخه مامانی من که از خدامه شمارو زودتر ببینم ولی شما اگه زودتر بیای بدنت کم جون و نحیفه باید تو دستگاه باشی من که دلشو ندارم ببینم شما تو دستگاه باشی فدات بشه مامانی که تو انقد شیرینی هنوز نیومده و ندیدیدمتون انقد دوستتت دارم حالا اگه بیای و یکم شیرین زبونی کنی دیگه قند تو دلم آب میشه ایشالا تو دلم هم صحیح و سالم باشی و اون تو حسابی راحت باشی مامانت این روزا خیلی سیسمونی فکرشو مشغول کرده میخوام واسه باران جونم کم نزارم از طرفی جا زیاد ندارم که بخوام همه چی واسه نازنینم بگیرم مامانی این روزا همش تو پهلوهام داری گشت و گذار میکنی نازدارم الانم که پشت میز کامپیوتر نشستم همش مثل ماهی سر میخوری عزیز وجودم همه تکونات مثل وجود نازنینت خیلی آرومه جوری تکون میخوری که مامانی زیاد اذیت نشه فدای اون قد و بالات بشه مامان جونت
تا آخر این هفته قد شما به 39 سانتی متر حتی بیشتر هم میرسه و وزن شما هم به 1350 گرم میرسه هزار ماشالا عزیزجونم تازه تو این هفته میتونی چشمات رو هم باز و بسته کنی جیگملم