اتمام 28 هفتگی مامان جونی در تاریخ9تیر
مامانی سلام دخمل گل گلیم مامان از 31 تیر تا الان 5 بار آمپول زده فدای یه تار موت عزیز دلم به خاطر سلامتی نازدارم هزار تا آمپولم میزنم مگه نه دخملم؟ دخمل طلا کجایی مامان؟ الان که تو دل مامانی بعد که اومدی و خوندن ونوشتن یاد گرفتی دست نوشته های مامان رو میخونی، اینا همه به خاطر نی نی باران نوشته شده. ایشالا خدا تورو برام نگه داره به امید روزی که به سلامتی 40 هفته ات تموم بشه و بیای تو بغل مامانی، میدونم تو شیطون مامان میشی چراغ خونه ما میشی، نمک زندگیمون میشی، هرروز که باباجونی از سرکار میای میپری میری دم در استقبال بابا جونی بابا منتظر اون روزه که تو یه کم بزرگ شی و بری استقبالش دم در، وای لحظه شماری میکنه ایشالا خستگی تن بابا جونو از بین ببری با اون شیرین زبونیهات
دیروز یک شنبه رفتم پیش دکتر شفتی نوبت هم نداشتم فک کنم 2 ساعتی منتظر موندم خواستم برام آمپول رگام بنویسه که تا فردا برم بزنم، خانم دکتر آزمایشی که 31 دادم رو دید و گفت هموگلوبین خونت اومده پایینه از 11 اومده روی 5 یعنی خیلی کم به خاطر همین قرار شد 2 تا آهن بخورم آخه تا امروزنخورده بودم حالا بماند بعدش رفتم رو ترازو و خانم دکتر در حالت دراز کش دور کمرمو اندازه گرفت گفت ممکنه نی نی ات کوچولو بشه .چون دور کمرت کمه باید استراحت کنی تا نی نی ات وزن بگیره خلاصه حسابی ضد حالم زد امروز حسابی مامان جونت خسته شد حسابی صورت مامانی داغ شده بود از شدت گرما
اما امروز دوشنبه بابا جونی با زبون روزه اومد دنبالم و رفتیم داروخانه هلال احمر و آمپول رگام خریدیم و رفتیم بخش تزریقات بیمارستان تنکابن زدیم، چون گروه خونی مامانی منفیه ومال بابایی مثبته تا امروز که 28 هفته ام تموم میشه مهلت داشتم بزنم، که خداروشکر زدم و نی نی باران ایشالا براش مشکلی پیش نمیاد خداروشکر که این مرحله هم با موفقیت سپری شد عزیز مامان جونی بیا بخلم