12 مرداد ومصاحبه دانشگاه آزاد مامان جونی
سلام گل خانمینازدونه من عزیزخانمی من، مامانی فدای لگد زدنات بشه که انقد با زور میزنی ماشالا حساب تو دل مامان جونت قوی شدی، دل و روده مامانی رو در آوردی، بعضی وقتا که لگد زدناتون محکم میشه صدات میکنم میگم باران ن ن ن،خانم گل مامان همه جا همراهشه دیگه بعد ماه رمضون قصد کردیم بریم تهران سیسمونیتو بخریم یه هفته ای موندگار شدیم خلاصه مصاحبه و سیمسمونی دکتر و سونوگرافی رو همه رو با هم رفتم مامانت حسابی خسته شد بازم فدای یه تار موت
مصاحبه با پدر بزرگت رفتیم دانشگاه علوم تحقیقات، شما رو که با خودم تو دلم بردم اون بالا یه عالمه کوه نوردی کردیم همش به خودم میگفتم این باران تو دلیه من همه جا با من میاد خداییش هم با من همراهی میکردی اصلا عین یه نی نی خوب و حرف گوش کن بودی ایشالا به دنیا بیایی جبران کنه مامانت عزیز گل خانمی
سیسمونی رو طی ذو روز برات خریدم،فقط یه سری خورده ریز مونده که باز رفتم تهران برای گل خانمم بخرم چه لباسای خوشگلی واسه نازدار خودم خردیم ولی روز دومی که برای خرید وسیله هات رفتم حسابی زیر دلم درد گرفت و به زن داییت گفتم دیگه نمیتونم، خلاصه دربست گرفتیم برگشتیم خونهراستی زحمت سیسمونی رو بابا جان(بابای مامان) کشید دستش درد نکنه
ایشالا به موقع عکس وسیله های سیسمونیت براتون میزارم ، از همین جا میبوسمت و اینو بدون فقط منتظر اومدنت هستم به امید دیدار وجود نازنینت