باران جونم باران جونم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه سن داره

باران دل انگیز زندگیمون

خاطره سه شنبه 1 مهر و تولد نوگلم

 سلام دختر عزیزم مروز دیگه نزدیک ظهر تصمیم قطعیمو گرفتم  و به دکترم  زنگ زدم که تو بیمارستان باهنر وقت عمل برام بگیره. آخه عزیزم دوست داشتم طبیعی به دنیا بیارزمتون ولی نشد و آخه شما قصد بیرون اومدن نداشتی. چه روزا بود که من توی پارک بغل خونه مامان اینا پیاده روی رفتم بعضی وقتا صبح وبعضی وقتا بعد ظهر. ولی مگه شما بیرون اومدی. انگار نه انگار. آخرا انقد روغن کرچک خوردم . بازم نیومدی. چثقد چشم انتظاری بکشم. با گام های بلند تو پارک میدوییدم . هرکی نمیدونست فک میکرد من حامله نیستم. این روغن کرچک پدرمو در آورد . تموم د و رودم اومد بیرون الا شما. یادمه روز قبل از این که شما به دنیا بیای با مامان بعد ظهر رفتیم بیرون هفت حوض. روغن کرچک ...
24 آبان 1393

باران طلا پس کی میای؟؟؟؟چهل هفتت دو روز دیگه تموم میشه ها!!!!!

سلام گلاب خانم بنده .امروز 29 شهریوره و خبری از اومدنت نیست زمان به سرعت داره سپری میشه. دختر نازم کی میای بیرون بابایی  امروز اثاث کشی داشت الان فک کنم وسایل رسیده قایم شهر الان که دارم این مطلب رو مینویسم ساعت نزدبکه 4 هست. ایشالا وسیله ها صحیح و سالم برسه مقصد. بابایی امروز پشت تلفن میگفت از امروز ورزش رو شروع کن حسابی که باران خانمی بیاد بیرون.نمیدونم قسمتم چیه. بازم سپردم به خدا . اگه صلاحم نباشه همون سزارین میکنم فقط باران ما سالم باشهو خوشگل   ...
29 شهريور 1393

چهل هفتگی باران طلا

سلام باران خانم من نازدار مامان جیگر طلای مامان. همه چی مامان. دیگه مامان بابا بیطاقت شدن. باران باور کن هر لحظه منتظر اومدنت هستیم مخصوصا اینکه خانم دکترت گفته باران خانم شما الان کامل کامله. هزار ماشالا. اگه سزارین میخواستم تا الان تو بغلم بودی.ولی من دوست دارم لحظه به دنیا اومدنت به هوش باشم. ای خدا یعنی میشه من بتونم بهوش باشم و اون موقع رو ببینم. از خدا میخوام زایمان راحتی داشته باشم. البته بابا جونت هم خیلی برام دعا میکنه که زایمان راحتی داشته باشم. از باباجونت یه خورده برات بگم بنده خدا تک و تنها تنکابنه .تموم وسیله ها تقریبا جمع شده و تو کارتنه جز یه سری وسیله مثل رخت خواب و تخت و کامپیوتر... باران جونم واسم بگم که همین الان که دار...
26 شهريور 1393