باران جونم باران جونم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه سن داره

باران دل انگیز زندگیمون

اسفند زیبای دخترم

 سلام دختر قشنگم  خیلی وقت شد که من به وبلاگتون سر نزدم واقعا شرمنده. البته تو این مدت همش بهش فکر میکردم منتها یه خورده کار پیش اومده بود مثل اسباب کشی و  مهمونی دادن و رتق و فتق کردن پرونده ای که گرفته بودم.   الان که دارم براتون اینا رو مینوسم شما در خواب خوش به سر میبری و  ساعت 3 بعد از ظهر 19 اسفند هست. و شما امروز 17 ماه و 19 روز داری.  قربون شکل قشنگت . شیطنتهات هم هر روز قشنگ تر میشه. الان تا جایی که دستتون برسه وسایل بالای کابینت رو میخوای برداری قبلا نمیتونستی عزیزم. خب قد عشقم  مشخصه که بلندتر شده. من هم تا شما  میخوای اونا رو برداری یکم میبرمشون جلوتر. همه کابینت درشون  به وسیله روبا...
19 اسفند 1394

فسقلی شیطون ما یاد گرفته زیپ کیف رو باز کنه

سلام شیطون خانم مامان. عزیرمی. خوشگلمی. مامان الان با ممه تازه خوابت کردم.  ماشالا انقد ورجه ورجه هات زیاد شده که نگو.    دختری حالا  بعد چندین بار تکرار و تمرین یاد گرفتی زیب  کیفمو رو باز کنی. از  دو روز پبش یعنی سه شنبه بعد از ظهر یهویی دیدم موفق شدی باز کنی کیفمو.  انقد دوست داشتی ببینی توش چیه. مامانی این کارت برام دردسر شده البته.  مثلا همین دیروز رفته بودیم کابینت سازی شما زدی در کیف منم باز کردی  و شارژ رو از توش انداختی بیرون حالا بماند که چه شیطونی ها که اونجا نکردی. اومدم خونه دیدم گوشیم شارژ نداره. تا رفتم دنبال شارژ یهویی متوجه شدم اونجا  در کیفمو باز کردی.   بابایی هم با گل...
3 دی 1394

خوشگلم کم کم داره وارد 15 ماهگی میشه

سلام عزیز دل مامان قند و نبات  مامان هلوی مامان دخترم فک کیکنم دوماهی میشه که وبتون رو آپ نکردم   دخترم در طی این مذت شیطون تر شدین   راه میرین تند و فرز کفشتون رو که خاله مریم سر تولد براتون گرفته بود حسابی بیرون پوشیدی قصد دارم یه کفش دیگه هم براتون بگیرم به همین زودی ها روز به روز لاغر تر میشین . در طی 3 روز اخیر باز هم نحیف تر شدین اون دختر تپلی من دیگه هیکلش گوشت نداره مامان براش بمیره از دندوناتون بگم  دندونای آسیابتون جوونه زده ولی خیلی اذیت  میشین الانم که دو سه روزه فقط شیر منو میخوری  غذا نمیخوری   از  همین جا ازخدا میخوام  اشتهاتون باز بشه ...
28 آذر 1394

عشق کوچولو مامان کم کم داره 1 سال و 1 ماهش میشه

سلام عشقم. شیطون مامان.  قربونت بره مامان ولی خیلی شیطون بلا شدی. از راه رفت بگم که به سرعت  و بدون ترمز مسیرها رو طی میکنی ههه. کاری رو هم بخوای بکنی حتما باید انجام بدی. امروز زدین یه نکمدون رو شکستین.  در کابینت ها ی پایینی هم رو تقریبا با یه روبان یا بندی به هم متصل کردم. تقریبا ظرفای دم دستیم رو جدا کردم که دیگه اون کابینت ها رو باز نکنم. ولی خب یه کابینت که زیر گاز هستش پر از ظروف ادویه و ترشیجات و خوراکیجات هستش که من خیلی باهاشون سرکار دارم    با این که با بند متصل کردم دراشو ولی چون زیاد   بازش میکنم خدا نکنه که شما اون لحظه اونجا باشی. دیگه نمیزارید من ببندمش . به زور خودتون نگه میدارین که در بسته نشه....
27 مهر 1394

پارسال این لحظه تازه به دنیا اومدی

سلام دخملم   عزیزتر از وجودم . پاره ی تنم.  پارسال همین موقع بود که شما وارد دنیای ما آدما شدی.هیچ وقت اون لحظه که از سکمم درتون آوردن یادم نمیره. یک لحظه جیغ ظریفی کشیدی .  لحظات زایمان بیصبرانه دوست داشتم ببینمتون.  چون بی حسی اپیدورال بودم همه چی رو حس میکردم  . همین طور که روی اتاق عمل بودم    بعد اینکه شما رو از شکمم جدا کردن همش چشمم دنبالتون بود که ببینم قیافتون چه شکلیه. یهویی چشمم بهتون خورد رو تخت اون ور من. خیلی قشنگ و معصومانه داشتی به اطراف نگاه میکردی . خیلی هوشیار بودی ماشاء الله.      امروز براتون به مناسبت تولدتون  یه جشن گرفتم  یه عصرونه با چند نوع غذا و د...
1 مهر 1394