باران جونم باران جونم، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

باران دل انگیز زندگیمون

خوشگلم کم کم داره وارد 15 ماهگی میشه

سلام عزیز دل مامان قند و نبات  مامان هلوی مامان دخترم فک کیکنم دوماهی میشه که وبتون رو آپ نکردم   دخترم در طی این مذت شیطون تر شدین   راه میرین تند و فرز کفشتون رو که خاله مریم سر تولد براتون گرفته بود حسابی بیرون پوشیدی قصد دارم یه کفش دیگه هم براتون بگیرم به همین زودی ها روز به روز لاغر تر میشین . در طی 3 روز اخیر باز هم نحیف تر شدین اون دختر تپلی من دیگه هیکلش گوشت نداره مامان براش بمیره از دندوناتون بگم  دندونای آسیابتون جوونه زده ولی خیلی اذیت  میشین الانم که دو سه روزه فقط شیر منو میخوری  غذا نمیخوری   از  همین جا ازخدا میخوام  اشتهاتون باز بشه ...
28 آذر 1394

عشق کوچولو مامان کم کم داره 1 سال و 1 ماهش میشه

سلام عشقم. شیطون مامان.  قربونت بره مامان ولی خیلی شیطون بلا شدی. از راه رفت بگم که به سرعت  و بدون ترمز مسیرها رو طی میکنی ههه. کاری رو هم بخوای بکنی حتما باید انجام بدی. امروز زدین یه نکمدون رو شکستین.  در کابینت ها ی پایینی هم رو تقریبا با یه روبان یا بندی به هم متصل کردم. تقریبا ظرفای دم دستیم رو جدا کردم که دیگه اون کابینت ها رو باز نکنم. ولی خب یه کابینت که زیر گاز هستش پر از ظروف ادویه و ترشیجات و خوراکیجات هستش که من خیلی باهاشون سرکار دارم    با این که با بند متصل کردم دراشو ولی چون زیاد   بازش میکنم خدا نکنه که شما اون لحظه اونجا باشی. دیگه نمیزارید من ببندمش . به زور خودتون نگه میدارین که در بسته نشه....
27 مهر 1394

پارسال این لحظه تازه به دنیا اومدی

سلام دخملم   عزیزتر از وجودم . پاره ی تنم.  پارسال همین موقع بود که شما وارد دنیای ما آدما شدی.هیچ وقت اون لحظه که از سکمم درتون آوردن یادم نمیره. یک لحظه جیغ ظریفی کشیدی .  لحظات زایمان بیصبرانه دوست داشتم ببینمتون.  چون بی حسی اپیدورال بودم همه چی رو حس میکردم  . همین طور که روی اتاق عمل بودم    بعد اینکه شما رو از شکمم جدا کردن همش چشمم دنبالتون بود که ببینم قیافتون چه شکلیه. یهویی چشمم بهتون خورد رو تخت اون ور من. خیلی قشنگ و معصومانه داشتی به اطراف نگاه میکردی . خیلی هوشیار بودی ماشاء الله.      امروز براتون به مناسبت تولدتون  یه جشن گرفتم  یه عصرونه با چند نوع غذا و د...
1 مهر 1394

در 11 ماه و 21 روزگی گوش گوگولی مامان رو سوراخ کردم

سلام  عزیز دل مامان. امروز 22شهریوره و من شما رو امروز صبح بردم  درمانگاه دکتر صفدریان نزدیک خونه مامانی فوزیه   تا گوشتون رو سوراخ کنم.   به اتفاق مامان فوزیه رفتیم  مطب .  گوشواره رنگ یاسی براتون اتنخاب کردم  گوش سمت چپ تون  رو دو دفعه  با دستگاه سوراخ کرد ولی سوراخ نمیشد   خیلی جیغ کشیدی و گریه کردی فدات بشم ناز دخترم.  بالاخره پایه گوشوار رو که عوض کرد  گوشتون سوراخ شد. یه ور یاسی که کم رنگ بود یه ور بنفش.  دوست داشتم قیافتون دخترونه بشه  خیالم راحت شد .  ببخشید  که درد کشیدی مامان ولی خیلی خوشگل   شدی مامانی. انشاء الله 10 روز دیگه گوشواره  اصلیتون...
22 شهريور 1394

دندون های جلوی دخترم یهویی داره باهم درمیاد

دخترم داره دندون های جلوت چند تا باهم درمياد.   دخترم دو سه روزيه  به شدت درد دندون داره و  دندون هاش رو بهم ميسابه .مامان فدای عزیز دلم بشه. خدایا من نمیتونم درد دخترم رو ببینم. انشالله هیچ بچه ای درد حمزه.
19 شهريور 1394

دندون های جلوی دخترم یهویی داره باهم درمیاد

دخترم داره دندون های جلوت چند تا باهم درمياد.   دخترم دو سه روزيه  به شدت درد دندون داره و  دندون هاش رو بهم ميسابه .مامان فدای عزیز دلم بشه. خدایا من نمیتونم درد دخترم رو ببینم. انشالله هیچ بچه ای درد حمزه.
19 شهريور 1394

دوروزه که دختر مامان خودش مستقل یه قدم راه میره !!!

سلام عزیز مامان .  خوشگل مامان دوروزه که  میتونه قدم  برداره خودش. یکیشو که خودم با چشم خودم دیدم. دیشب خونه بابا بزرگت بود که به صورت خود جوش وقتی رفتین سمت میز تلوزیون  با کمک  تلوریونی وایسادی   ولی دیگه ول کردی دستتاتونو خودتون یه قدم گام برداشتی. همون لحظه من از خوشحالی داشتم بال درمیآوردم سریع به بابایی گفتم باران یه قدم خودش رفت. چه حالی داشتم . خدایا شکرت
30 مرداد 1394

باران عزیز روزت مبارک

 سلام خوشمل مامان . روز نازدونه من مبارک باشه . امروز روز دختره.  دخترم همه چی منه. خیلی ناراحتم که سرما خوردم و حالم خیلی بده  و نمیتونم برم بیرون واسه شما گل بانوم کادو بخرم.  ان شاء اله سر یه فرصت مناسب بتونم  جبران کنم واستون. دخترم با اون قلب  پاکت و با اون دستای کوچولوت واسه مامانت دعا کن دعای تو در حقم   اگه خدا بخواد برآورده میشه.مایه افتخار منی دخترم
25 مرداد 1394